شب امتحان بابایی
شیرینم... زندگی مامان ، تو الان با آرامش خوابیدی و ساعت 1 بامداد شنبه 28 دی 1392 ..هست عزیز دلم تو تموم زندگی مامان شدی و تمام وقتم شبانه روز در خدمت شما هستم و از این خدمت خدمت گذاری لذت زیادی میبرم چون بی نهایت دوستت دارم عزیزززم سارینای زیبای من... امشب منو تو تنهاییم بعد از چند روز که حسابی دورمون شلوغ بود . چون مامان مهری و بابا احمدو عمو مصطفی از کربلا اومدن و ما همش منزل پدربزرگت بودیم مامانی حسابی برات سوغاتی آورده یه پالتوی خیلی نازو خوشگل با یه کلاه و کاپشن بهاره و یک پیراهن زیبا..دستش درد نکنه ایشالا بزرگ شدی جبران کن مامان جونم ... راستی چهار شنبه شب مامانی ولیمه کربلا داد و شما تو سالن حسابی شلوغ کردی همه میومدن ک...
نویسنده :
مامان سمین
1:24