بدون عنوان
بدون عنوان
چیدمان سیسمونی
سلام عشقم خوبی مامانی من ؟ خیلی دوستت میدارمااااا بووووووس برای تو که تو دلمی نفسم مامان جون دیروز سیسمونیتو چیدیمم انقده قشنگ شده دست مامان فاطیو و بابابزرگ درد نکنه همه چی برات خریدن و هیچ دریغی نداشتن ایشالا بیای و نوه ی خوبی براشون باشی دیروز مامان بزرگا و خاله نرگس و خاله زهره و دختر خاله زهرا و الهام زن داییت اومدن و زحمت کشیدن سیسمونیتو چیدن عزیزم خاله زهره برات یه بلوز خوشگل خریده بود و دختر خاله زهرا یه بلوز و شلوار بامزه و زن دایی الهامم یه کفش کوچولو برات آورده بودن ... دستشون درد نکنه ایشالااا جبران کنیم راستی مامان مهریو و خاله نرگس نقد حساب کردناااا دست اونا هم درد نکنه ...
نویسنده :
مامان سمین
22:18
سیسمونی (1) کلیات و ظواهر
خلقت زن
من که خیلی از این داستان خوشم اومد شما چی ؟؟؟ (خلقت زن ) پسركی از مادرش پرسید : مادر چرا گریه می كنی؟ مادر فرزندش را در آغوش گرفت و گفت : نمی دانم عزیزم ، نمی دانم پسرك نزد پدرش رفت و گفت : بابا ، چرا مامان همیشه گریه می كند؟ او چه می خواهد؟ پدرش تنها دلیلی كه به ذهنش می رسید ، این بود : همه ی زن...ها گریه می كنند ، بی هیچ دلیلی پسرك متعجب شد ولی هنوز از اینكه زنها خیلی راحت به گریه می افتند، متعجب بود ... یكبار در خواب دید كه دارد با خدا صحبت می كند، از خدا پرسید: خدایا چرا زنها این همه گریه می كنند؟ خدا جواب داد : من زن را به شكل ویژه ای آفریده ام . به شانه های او قدرتی داده ام تا بتواند سنگینی زمین را تحمل كند به بدنش...
نویسنده :
مامان سمین
2:35
دیدن عشقمممم
سلام عشق مامان و بابا ... دخمله قشنگم مامانی امروز (18/2/92) دوباره دیدمت وای نمیدونی چقدر ماشاالله بزرگ شدی 450 گرم وزنت بوذ و من از دیدنت غرق در هیجان شدم نمیدونی چقدر قشنگ دست و پاهای خوشگلتو تکون میدادی و یک دستت زیر چونه ی نازت بوذ مامانم بعد از اونی که از دکتر اومدیم متوجه شدم دختر خاله سمانه هم بارداره خیلی خوشحال شدم تو یک همبازی کوچولو پیدا میکنی عزیز دل مامان ... راستی بابا ساعت 11 خوابش برد آخه خیلی خسته بود و حسابی کار کرده بود الان بیدارش کردیم بیاد سرجاش بخوابه بلند شد 2 تا بوس محکم از هر دوی ما گرفت و دوباره خوابید ... مامان جون فک کنم تو هم خوابی عزیز دلم ... بووووووووووووووووووووووووسسسس ...
نویسنده :
مامان سمین
22:21
هفته 18 بارداری
سلامممم نفس مامان ... سلام دخمل ناز و قشنگم دخمل مامان شما الان 18 هفته است که تو دل منی و من هر روز بیشتر از روز قبل بهت وابسته میشممم نمیدونی چقدر دوستت دارم اونقدر که حتی یزرگترین و سخت ترین سختی ها و مشکلات به نظرم پوچ و بی خاصیت شده است عزیز دلم بابایی هم خیلی دوستت داره هر شب وقتی میاد بهت سلام میکنه و میبوستت و خیلی مواظب منو توئه وقتی بزرگ شدی خیلی دوستش داشته باش و حسابی بهش احترام بزار اون بهترین بابای دنیاست بوووووووووووووووووووووسسس ...
نویسنده :
مامان سمین
15:45
شنیدن صدای قلب نفسم برای اولین بار
سلامممممممم سلامممممممممم صد تا سلام به روی ماهت عزیززم حالت خوبه عشقم؟؟ امروز (25/11/91) با بابایی رفتیم سونوگرافی صدای قلب قشنگتو شنیدیم مامان جون نمیدونی چقدر از شنیدن صدای قلبت و دیدنت تو صفحه مانیتور خوشحال شدیم منو بابایی بغضمون گرفته بود اصلاااا فکر نمیکردم انقدر عاشقت بشممم ولی خیلی زیاد عاشقت شدم خیلی زیاد وقتی صدای قلب کوچولوتو شنیدیم برات کلی دعا کردم که الهی همیشه تو زندگیت خوشبختو خوشحال باشی قلبت در دقیقه 163 مرتبه میزد و قدت 18 میلیمتر بود فدای قد و بالات بشم من و 8 هفته و 2 روزت بود و رشدت الحمدالله عالی بود و 2 روز هم از سنت بزرگتر بودی ... مامان جون بمون تو دلم و حسابی رشد کن تا بزرگ بشی من ...
نویسنده :
مامان سمین
15:31
خبر مادر شدن
سلام عشق مامان سلام جیگر مامان حالت خوبه عزیزم؟؟ وااااای مامانی دیروز از وجودت تو وجودم آگاه شدمممم دیروز اولین و قشنگ ترین حس دنیا رو تجربه کردممم من دیروز (27/10/91) مامان شدممم نی نی خوشگل من این خاطرات مال توئه، مال تویی که یه روزی، یه ساعتی، یا لحظه ای با خودت فکر کنی که چرا مامان چرا تو رو به دنیا آورده و چقدر دوستت داره عشقممم. مامان جون وقتی از وجودت در درونم آگاه شدم خیلی خوشحال بودمو خیلی خوشحال هستم عزیزم حس پرورش یک انسان از وجود خودم در وجودم مرا به به ذوق زیادی تشویق میکند وقتی که حس میکنم معجزه ی خداوند در درونم شکل میگیرد...از خوشحالی بال در میآورم فرزند نازنین عزیز تر از جانم خوب بزار از...
نویسنده :
مامان سمین
15:15