ساریناسارینا، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 13 روز سن داره

سارینای مامان و بابا

شب امتحان بابایی

1392/10/28 1:24
نویسنده : مامان سمین
159 بازدید
اشتراک گذاری

شیرینم... زندگی مامان ، تو الان با آرامش خوابیدی و ساعت 1 بامداد شنبه 28 دی 1392 ..هست 

عزیز دلم تو تموم زندگی مامان شدی و تمام وقتم شبانه روز در خدمت شما هستم و از این خدمت خدمت گذاری لذت زیادی میبرم چون بی نهایت دوستت دارم عزیزززم سارینای زیبای من...

امشب منو تو تنهاییم بعد از چند روز که حسابی دورمون شلوغ بود . چون مامان مهری و بابا احمدو عمو مصطفی از کربلا اومدن و ما همش منزل پدربزرگت بودیم مامانی حسابی برات سوغاتی آورده یه پالتوی خیلی نازو خوشگل با یه کلاه و کاپشن بهاره و یک پیراهن زیبا..دستش درد نکنه ایشالا بزرگ شدی جبران کن مامان جونم ... راستی چهار شنبه شب مامانی ولیمه کربلا داد و شما تو سالن حسابی شلوغ کردی همه میومدن کنارت و بوست میکردن و تو جیغ میزدی و گریه میکردی و من تلاش میکردم آروم شی اما بیشتر شلوغ میکردی خلاصه که حسابی همه رو ترسونذی ولی همین که پامون رسید خونه و دورت خلوت شد شروع به خندیدن کردی و من خوشجال شدم عزیزممم..فردا صبح بابا امتحان داره رفته سمنان پیش عزیز جون بمونه ایشالا که امتحانشو خیلی عالی و خوب پاس کنه عزیزم تو هم برای بابایی دعا کن... منو شما و مامان فاطی و عمو حامدو محمد رضا هم رفتیم گردش و خیلی خوش گذشت و ساعت 12 اومدیم خونه و من الان تنها نشستم و دارم برای شما مینویسم و شما خواب، خواب تشریف داری دوستت دارم مامانی خوب بخوابی بوووووووووووس 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)