شاهکارهای جدید دخملم
عزیز دل مامان... زیبای من تو بهترین هدیه ی خداوند به منو و بابایی بودی وروزی هزاران بار خدا را به خاطر وجودت شکر میکنمم
خدا رو شکر واکسن چهار ماهگیتو رو با دایی حسین رفتیم زدیم آخه بابایی امتحان داشت و سر جلسه ی امتحان بود و خدا رو شکر خیلی شیکو راحت برخورد کردی و فقط 5 ثانیه گریه کردی چرا که من یه شیشه شیر آماده کردم و وقتی واکسن رو بهت زد سریع گذاشتم دهنت و تو همه ی دردو غصه هات یادت رفت و کلا آروم و راحت برخورد کردی ازت ممنونم دختر گلم دوست عزیزم
این روزا کار های بسیار جالبی انجام میدی و همش برای ما دلبری میکنی مخصوصا بابا که از در میاد دستو پا میزنی که بغلت کنه
وقتی میزارمت رو بالشت میرم آشپزخونه کار کنم شما سریع دمر میشیو دنبالم میگردی و من باید آواز بخونم تا تو خیالت راحت باشه که هستم
برات کتاب میخونم و تو میخوای عکسای کتابو در آری فک میکنی از تو کتاب در میان هههه و با دیدن عکسا حسابی ذوق میکنیو میخندی
از دیدن تلفن ذوق میکنی و به صدای اون ور خط واکنش نشون میدیو دستو پا میزنی
وقتی موهامو تکون میدم برات قهقه میزنیو میخندی فک میکنی بازیه
واااای اگه بریم مهمونی دورت شلوغ شه حسابی غریبی میکنیو زار میزنی و فقط میخوای بغل خودم باشی
و ... اگه یادم اومد بازم برات مینویسم بووووس مامان جون راستی شما الان 4 ماه و 10 روزو 19 ساعتو 10 ثانیه از عمرت میگذره ایشاالاااا 400 سال با عزتو سربلندی زندگی کنی فدات بشممم من