ساریناسارینا، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 4 روز سن داره

سارینای مامان و بابا

روز گردش و تفریح

1393/1/27 1:22
نویسنده : مامان سمین
163 بازدید
اشتراک گذاری

امروز روز ویژه ای بود، از صبح ساعت 8 بامداد بیدار شدی و ما به هر طریقی بود نتوانستیم شما رو بخوابونیم ... خدایی خیلی خوابم میومد شب قبلش تا ساعت 3 بیدار بودم بالاخره در ساعت 10 صبح با خوردن یک کاسه سرلاک سنگین شدی و به خواب عمیقی فر رو ر فتی و من با آرامش خوابیدم ساعت 12 بود که خاله نرگس تلفن زد و من با خواب آلودگی کامل جواب دادمخمیازه بله خندید و گفت  هنوز خوابی؟ گفتم بله این دختر تازه خوابیده اونم کلیی قربون صدقه ات رفت و گفت بلند شو بریم بیرون تفریحنیشخند گفتم حال ندارم کسلم ولی اصرار کرد که برم گفت دلش برای شما یه ذره شده قلب خلاصه با عجله از خواب بیدار شدیم و شما رو شستیم و تعویض پوشک رو انجام دادیم و یک مرحله شیر دهی انجام دادیم و  منتظر شدیم تا اومدن و رفتیم با سعید و خاله نرگس و مامان فاطی گردش ابتدا به رستوران مراجعت نموده و نهار خوردیم و شما اونجا سوپ خوردی و کباب برگ هم مک زدی (رستوران نوید) خوشمزه بعد به بام تهران رفتیم و کلی کیف کردیم هوای بهاری و درختان تازه شکوفه زده نجا بعد به پارک جمشیدیه رفتیم و جای همگی خالی آنجا هم کلی هوا مطبوع و دلچسب بود لبخند و بعد به مرکز خرید تندیس رفتیم و تیرامیسو و آناناس گلاسه خوردیم که نرگس و سعید آب اانار و توت فرنگی خوردند و ما هم کلی به حال آنها غطیه خوردیمنیشخند زیرا آبمیوه آنها خوشمزه تر بود بسیار ریاد ناراحت عیبی ندارد تو که بزرگ شدی با هم میرویم و میخوریم چشمک ساعت تقریبا 7 شب بود که به شهرک غرب رفته و کلی دور دور کردیم و ساعت 9 شب رفتیم به فست فود ژوزف واقع در خیابان مطهری و یک ساندویچ خورده و ساعت 10 به منزل برگشتیم .... خیلی خوش گذشت جای همگی خالی 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)